پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

من و دخترم

سفر به تهران

25 فروردین  امسال تهران یه عروسی دعوت بودیم و برای همین رفتیم تهران و حدود دو هفته هم موندیم خونه دایی جونا     ا ینبار چون شما بزرگتر و خانم تر شده بودی کلی پارک و مرکز خرید بردیمت و خیلی بهت خوش گذشت   پارک ژوراسیک         پارک ژوراسیک خیلی جای جالبی بود یه پارک با حیوانات ماقبل تاریخ در اندازه های واقعی و صدا و حرکت واقعی     شهربازی مرکز خرید کوروش         ...
19 خرداد 1395

34 ماهگی و سفر به جنوب

امسال اول زمستون مثل پارسال بازم هوس جنوب کردیم ولی با تفاوت این که تنها نرفتیم و کلی هسفر داشتیم ...مامان جون و دایی و زن دایی و خونواده خاله مرضی.....سفر امسالمون 4 روز ظول کشید و مشیر سفر از خرم آباد شروع شد بعد از اونم اهواز و شوش و مقصد آخرم گناوه....البته بین مسیر به اصرار مامانی رفتیم زیگورات چغازنبیل که واقعا دیدنی بود....تو فصل پاییز و زمستون هوای جنوب واقعا عالیه و علاوه بر خرید تو گناوه رفتیم بندر دیلم کنار دریا و به اصرار شما دو تایی دو بار هم اسب سواری کردیم....خلاصه این که سفر خیلی یخلی خوبی بود و بهمون حسابی خوش گذشت           ...
28 بهمن 1394

29 ماهگی و اتفاقای خوب

پانیسا جون تو این ماه سه تا اتفاق خیلی خیلی خیلی خوب برامون افتاد که کلی خوشحالمون کرد یکی اسباب کشی به خونه جدیدمون بود که با استقبال شما هم روبرو شد و شکر خدا از خونه جدید خیلی خوشت اومد و یکی هم قبولی بابایی تو مقطع فوق لیسانس بود یکی هم عروسی نسترن بود که از همه بیشتر خوشحالمون کرد سه روز بعد از اسباب کشی رفتیم تهران واسه عروسی با این که خیلی همه چیز خیلی خوب و عالی بود ولی من متاسفانه خیلی خسته بودم و زیاد از عروسی لذت نبردم و بعد از عروسی هم با بابایی زود برگشتم همدان تا به کارای جا موندم برسم وقتی برگشتیم واسه قبولی بابایی یه مهونی گرفتم بدون اطلاع خودش که کلی سوپرایز شد و بهمون خوش گذشت   ا ینم م...
1 دی 1394

22 ماهگی و سفر به تهران

پانیسای من طبق معمول داییها بازم دلشون برات تنگ شد و ما دوباره رفتیم تهران و دو هفته موندیم و شما هم مثل همیشه با کلی گریه و ناراحتی ازشون جدا شدی     تو این ماه عروسی دختر خاله بابایی هم بود و شما کلی عشق و حال کردی   ...
19 آبان 1394

20 ماهگی و عروسی شهاب

تو این ماه یه اتفاق خیلی خوب افتاد و اون هم عروسی شهاب بود...........واسه همین ما یه هفته جلوتر رفتیم تهران خونه دایی حامد 23 مهر روز عروسی بود وشما که تاحالا عروسی ندیده بودی کلی ذوق زده شده بودی و تو سالن همش وسط میرقصیدی بعد از عروسی هم باز ما دو هفته موندیم تهران تا خونه دایی حمید و دایی حسین هم بریم ...خلاصه این که به شما خیلی خیلی خوش گذشت         هوای همدان هم کم کم داره سرد میشه و شما با لباسای گرم باید بری بیرون       ...
19 آبان 1394

بریم شمال

دخترم تصمیم گرفتیم با عمو سعید و عمو فرشاد و مامان پری بریم شمال واسه همین سفرمونو از ماسوله شروع کردیم و از سمت رشت رفتیم ماسوله ....   ماسوله واقعا زیبا و دیدنیه     بعد از ماسوله از سمت فومن رفتیم آستارا و شما هم تو دریا کلی کیف کردی           بعد از آستارا و کلی خرید از گردنه حیران رفتیم سرعین.....آب گرمش چقدر حال داد و لی چون شما کوچولو بودی نتونستم ببرمت استخر آب گرم       کلا سفر خوب و خاطره انگیزی بود و به شما هم که کلی خوش گذشت عشق مامان   ...
13 مهر 1394

15 ماهگی و بازم تهران

خانم خوشگلم تو این ماه دایی حمید بازنشست میشد واسه همین مهمونی گرفته بود و باز ما رفتیم تهران تو این ماه شما داری کم کم تاتی تاتی میکنی و من و بابا هم کلی بذات ذوق میکنیم البته هنور خیلی مسلط نیستی ولی خوب داری تمام تلاشتو میکنی عریر دلم         تو این ماه مامان جون یه سفره حضرت ابوالفضل داشت که خیلی برای شما جالب بود     عاشق ددر رفتنی و وقتی بیرون میریم ساکت تو بغلم دور و ور رو نگاه میکنی     ...
13 مهر 1394

سفر به تهران

امسال عید بعد از سیزده به در با دایی حمید و دایی حامد رفتیم تهران چون مامان جون هم حالش خوب نبود و نیاز به مراقبت داشت واسه همین ما هم باهاشون رفتیم تهران و حدود یه ماه موندیم منم حسابی خستگی این مدت از تنم درومد       ...
13 مهر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و دخترم می باشد