پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

من و دخترم

نوروز 93

پانیسای گل مامان امسال دومین عیدی بود که شما پیش مامانی و بابایی هستی... ما هر سال موقع سال تحویل با دایی جونا خونه مامان اکی جمع میشیم و همه با هم سال تحویل رو جشن میگیریم...       امسال بعد از تولد شما که دوم عید بود تصمیم گرفتیم بریم سفر و همه خانواده با هم راهی شدیم و تصمیم گرفتیم سفرمون رو از ملایر شروع کنیم و بعد اراک و محلات و....تا هر جا خوش بگذره           اما متاسفانه به ارا ک که رسیدیم مامان اکی از پله برقی خیابون سقوط کرد و دنده هاش شکست و حسابی از دماغمون درومد و به ناچار دوباره ب...
13 مهر 1394

8 ماهگی و سفر به مشهد

دختر گل مامانی یه ماه دیگه هم گذشت و شما 7 ماهه شدی و کلی از بیقراریها و ناراحتیهای ماهای پیشت کمتر شده یه کم سازگارتر شدی ..کلی شیرین کاری میکنی ..قل قل میخوری و مامان همش باید از زیر مبلا بگشتت بیرون کم کم داری تمرین نشستن هم میکنی عزیزم....فک کنم تو این ماه دیگه بتونی بشینی......تو این ماه تصمیمی گرفتیم با مامان اکی بریم مشهد..واسه همین رفتیم تهران تا از اون جا با قطار بریم مشهد..لحظه آخرم خاله نسترن هم با ما اومد منم کلی حال کردم چون مامان و اکی و خاله نسترن خیلی کمکم کردن تو نگهداری شما و شما هم کلی خانم بودی و اصلا اذیتمون نکردی...... از مشهد که برگشتیم دوباره رفتیم تهران و دو هفته موندیم خونه داییها چون انقدر همه بهت وابسته...
7 شهريور 1394

5 ماهگی و سفر تهران

عزیزدل مامان یه ماه دیگه هم گدشت و شما 5 ماهه شدی     پانی جون شما دیگه خدا رو شکر نه کولیک داری و نه زردی و یه خانم عسل و دوست داشتنی شدی که همه واست غش میکنن از عشق مامان جون به شما که هر چش بگم کم گفتم یه جمله جالب میگه مامان جون. هر وقت شما رو میبینه میگه من تا حالا نفهمیده بودم عاشقی چیه ولی از وقتی پانیسا به دنیا اومده من معنی عشق رو فهمیدم توی این ماه شما حسابی قل قل باری میکنی و رو شکمت میخوابی و سرت رو میاری بالا کار مامان هم شده شما رو از زیر میز و مبلا بکشه بیرون.. دایی حسین و خاله نسترن که عاشقتن و به اصرار اونا ما یه سر رفتیم تهران خونشون  هم به شما خوش گدشت هم ما وهم خانو...
1 مرداد 1394

اولین سفر پانیسا جون به تهران

سلام عشقم تو این پست میخوام از اولین سفرت یه تهران برات بگم.. این روزا چون مامانی خیلی خسته بود بابا فرشید پیشنهاد داد که من و شما و مامان جون چند هفته ای بریم تهران خونه داییها که هم آب و هوامون عوض بشه و هم زنداییها تو نگهداری شما به مامانب کمک کنن خلاصهما پانیسا خانم دو ماه و نیمه رو بردیم تهران ویه ماهی موندیم خونه دایی جونا...این سفر خیلی واسه مامانی خوب بود چون زنداییها حسابی کمکم میکردن و من یه کم استراحت میکردم.بعد از یه ماهم برگشتیم خونمون       ...
22 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و دخترم می باشد