پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

من و دخترم

35 ماهگی عسل خانم و تدارکات تولد

تو این ماه کلی مهمونی داشتیم و کل خانواده بابایی و البته دایی جون اینا تو چند شب مهمونمون بودن و البته بماند که شما چقدر هدیه هم گرفتی.... امسال قراره تولدت رو 30 بهمن بگیریم چون ایام فاطمیه داره شروع میشه و مامانی میخواد دوستاشم دعوت کنه.....خلاصه این که توی این ماه مامانی کلی درگیر خریدای تولد و انتخاب تم و درست کردن انواع شیزینیها و آزمون وخطا بود چون تصمیم داره امسال بترکونه فقط امیدوارم همه چیز همونظوری که میخام پیش بر ه تم تولد امسالت هم دختر توت فرنگی انتخاب کردیم چون شما کلی با دیدن کارتونش عاشق شخصیت تو کارتون شدی           ...
28 بهمن 1394

34 ماهگی و سفر به جنوب

امسال اول زمستون مثل پارسال بازم هوس جنوب کردیم ولی با تفاوت این که تنها نرفتیم و کلی هسفر داشتیم ...مامان جون و دایی و زن دایی و خونواده خاله مرضی.....سفر امسالمون 4 روز ظول کشید و مشیر سفر از خرم آباد شروع شد بعد از اونم اهواز و شوش و مقصد آخرم گناوه....البته بین مسیر به اصرار مامانی رفتیم زیگورات چغازنبیل که واقعا دیدنی بود....تو فصل پاییز و زمستون هوای جنوب واقعا عالیه و علاوه بر خرید تو گناوه رفتیم بندر دیلم کنار دریا و به اصرار شما دو تایی دو بار هم اسب سواری کردیم....خلاصه این که سفر خیلی یخلی خوبی بود و بهمون حسابی خوش گذشت           ...
28 بهمن 1394

شب یلدا 94

شب یلدا 94 هم رسید و شما دختر نازنینم روز به روز داری بزرگتر میشی و در کنار هم مناسبرتها رو جشن میگیریم عزیزم امسال شب یلدا رفتیم خونه مامان بابایی چون عموها هم اونجا بودن ...... چون سارینا هم اونجا بود کلا بهت خوش گذشت هم کلی خوراکی خوردی و هم کلی رقصیدی       ...
28 بهمن 1394

33 ماهگی و مشکلات از پوشک گرفتن

هنوووووووووز من موفق نشدم شما رو از پوشک بگیرم وقتی مادرای دیگه میگن ما بچه هامونو دو سالگی از پوشک گرفتیم من دو تا شاخ درمیارم....آخه چطوری؟پس چرا من نمیتونم؟ خیلیییییی ناراحتم چون بازم موفق نشدم           برف سنگین همدان و آدم برفی ساری پانیسا     ...
19 بهمن 1394

محرم 94

امسال محرم خاله مرضی و رهام چند روز اومدن همدان و کلی بهمون خوش گذشت....کلی هیت دیدیم و کلی غدای نذری خوریدیم خاله مرضی هم که تا حالا محرمای همدان رو ندیده بود خیلی از نحوه عزاداریها خوشش اومد و البته کلی هم کادو برای شما آورد         ...
19 بهمن 1394

خانوم خانومای مامان در 31 ماهگی

  اینجا تازه از خواب بیدار شدی و مامانی به زور ازت عکس گرفته...جدیدا عکس گرفتن ازت خیلی سخت شده چون اصلا یه جا آروم نمیمونی که عکست خوب بشه     تازگیها عاشق کیف و زیور آلات شدی و همیشه یه کیف دستته و کلی خنزل و پنزل توشه   ...
14 بهمن 1394

تولد 2.5 سالگی

داییها این ماه همگی اومدن همدان خونمون و از اونجایی که شما عاشق تولدی با حضور اونها یه تولد 15 نفره واست گرفتیم و شما هم کلی کیف کردی....کیکتم دایی حسیت واست خرید و البته شما خودت انتخابش کردی دختر با سلیقه مامانی         ...
14 بهمن 1394

30 ماهگییت مبارک

دخترم الان دیگه کم کم تو خونه جدید جا افتادیم و همش مهمون داره میاد و میره من که دیگه خیلی خیلی خسته شدم ..... عزیزدل مامانش کلی توانایی جدید داری حدود 10 تا شعر خوشگل بلدی... تا 10 بدون کمک میشمری...تو خونه با مامان گردگیری میکنی....غذاتو بدون کمک میتونی بخوری با حداقل خرابکاری....چسب کفشتو به راحتی باز میکنی و کفشتو درمیاری....اما هنوز تو از پوشک گرفتنت اندر خم یک کوچه ام نمیدونم چرا صلا همکاری نمیکنی....       ...
14 بهمن 1394

29 ماهگی و اتفاقای خوب

پانیسا جون تو این ماه سه تا اتفاق خیلی خیلی خیلی خوب برامون افتاد که کلی خوشحالمون کرد یکی اسباب کشی به خونه جدیدمون بود که با استقبال شما هم روبرو شد و شکر خدا از خونه جدید خیلی خوشت اومد و یکی هم قبولی بابایی تو مقطع فوق لیسانس بود یکی هم عروسی نسترن بود که از همه بیشتر خوشحالمون کرد سه روز بعد از اسباب کشی رفتیم تهران واسه عروسی با این که خیلی همه چیز خیلی خوب و عالی بود ولی من متاسفانه خیلی خسته بودم و زیاد از عروسی لذت نبردم و بعد از عروسی هم با بابایی زود برگشتم همدان تا به کارای جا موندم برسم وقتی برگشتیم واسه قبولی بابایی یه مهونی گرفتم بدون اطلاع خودش که کلی سوپرایز شد و بهمون خوش گذشت   ا ینم م...
1 دی 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و دخترم می باشد